21 قرن از میلاد مسیح میگذرد، همان عیسی که فرزند خداوندش خواندند، زاده مادری پاک دامن و مطهر که حرمت و قداستش را در زمان خود، هیچ مردی را یارای برابری نبود. هزار و چهارصد سال از وفات اختر فروزان آزادی و عدالت گذشت، بزرگمردی که جز دختری بی همتا، فرزندی از برایش نبود. شخصیتی که زن را از برای زن بودن و متشخص بودنش می ستود، این همه میگذرد و خواهد گذشت اما هدف متعالی این دو شخصیت هیچگاه حتی کمرنگ هم نخواهد شد و پیروان و وفاداران واقعی پیمان آنان، تا ابد بر سر عهد خویش خواهند ماند.
آری، این درد کشیدهها و مظلومان هستند که اسلام را زنده نگه میدارند و نگذاشتهاند که عدهای تحت لواي دين، ريشه به بلنداي انسانيت و شرف بزنند. آنان كه اسلام را براي ترقي خويش و مسيح را ، جز براي ظلم و فساد نخواهند، چه خواهند دانست از انسان! از خداوند و پيامبر چه دركي خواهند داشت؟
به نظر من، دليل خلقت آدمي، سنجش و امتحان و شناخت خويشتن خويش به اين عده بوده است، وگرنه پاكان و مطهران را چه احتياج به سنجش؟!
اين گروه كه در تمام عمر خود در بوته آزمايش هستند، آناناند كه به نام آزادي، زن را از حق حجاب محروم ميكنند! تحصيل، زندگي و آزادي را ابزاري ميكنند تا در ساية اين اهرمها مانند تمامي طول تاريخ، كه همنوعانشان به توهين و حتك حرمت جايگاه مقدس زن پرداختهاند، زن را ملعبه بازي كثيف و شوم هوسراني خويش كنند.
آنان كه پوشش زن را، مانعي براي آزادي او ميدانند به يقين در باطن به اين نكته پيبردهاند كه پوشش و عفت زن، سدي است در برابر هوسراني و شهوتپرستي آنها. اين گروه با روشنفكري كوته خود، جامعه را اسير منجلاب فساد ميكنند كه در نهايت خودشان اولين غريق آن هستند.
اما اين همه ماجرا نيست، همه درد و رنج يك آزادانديش براي زن و جايگاهش متوجه اين گروه نيست. از اين گروه خطرناكتر و مضرتر نيز هستند. اصلا ارزش و اهميت حجاب در چيست؟ جايگاه زن در جامعه چه اهميتي دارد كه اين همه دشمن برايش ساختهاست؟
مسلم است كه زن يك ركن اساسي و مهم در جامعه است، اصلا در بسياري از موارد مهمترين! او، به عنوان يك ركن مهم، دو وظيفه دارد كه سبب ميشود در اجتماع از مرد اوليتر شود و به يك پست كليدي بدل شود. به همين دليل است كه تمامي اديان الهي، بر خلاف نوع بشري خويش، اولين مسئله را در تربيت زن و بازسازي و بهسازي جايگاه او در جامعه ميبينند و به تغيير و دگرگوني سنتهاي كهنه و پوسيده جامعه مي پردازد. اديان الهي نه تنها شخصيت زن را، كه در طول تاريخ به دليل ناجوانمردي بسياري از مردها، از دست داده است به او برميگرداندند بلكه جامعه را به ترقي و پيشرفت سوق ميدادند. افسوس كه رخنه كردن انديشه مرد سالاري و يا شهوتپرستي، دوباره همه اين اقدامات را خنثي ميكرد و ميكند!
تحجر و كهنهگرايي در اين زمينه هميشه زادة غرور مرد نيست، غرور و تعصب مرد در اين زمينه، نشأت گرفته از يك بعد حيواني است كه وجودش در انسان واجب است ولي كنترلش از وجودش مهمتر.
زن قبل از هرچيز، مانند مرد يك عضو جامعه است كه در هر نقشي و تحركي سمتي را ايفا ميكند و طبق اصول عقلاني، بايد در اجتماع حداقل مانند مرد با او برخورد شود. تا اينجا شايد زياد حجاب و پوشش محكم و مناسب براي او مطرح نباشد. اما چيزهاي ديگري هم براي زن در جامعه ديده ميشود.
زن، به عنوان يك همسر به تربيت شوهر و تكميل و جهتدهي به افكار او و نيز مديريت زندگي ميپردازد و اين سمت مختص اوست. او باركش مصائب و شريك خوشيهاي همسر خويش است. قلعه محبت و عاطفه. او آغوش گرم و دست نوازش كودك خويش است. كودكي كه آيندة جامعه است. او پايگاه صعود كودك به جامعه است و اين نقشي مختص اوست. او با پدر در تربيت فرزند شراكت دارد اما آنچه پدر در انجام آن داراي نقصان است همين تربيت عاطفي است.
حال ميشود اهميت يك زن را براي جامعه فهميد و درك كرد كه چرا بايد از زن، به عنوان يك فرشته نجات حفاظت و حراست كرد. واضح است كه اگر زن، خود را از نگاه ناروا و هوس آلود دور كند و در جامعه آنچنان كه شايسته و مناسب اوست حضور يابد، يكي از پايههاي مهم و حياتي جامعه محكم و استوار ميشود.
عفت و قداست زن، تنها براي او سبب آرامش نميكند بلكه مرد را نيز، به تبعيت از خويش قديس و عفيف مي كند. مرد همواره مديون متأثر از زن است و اين چيزي است كه بعضي به آن حسد ميورزند. اين عده رابطة مستقيمي با گروه هوسران كه قبلا گفته شد ندارند و بيشتر در جوامع متدين پيدا هستند. اينان به اسم حفظ حرمت زن، قيد و بندهاي سخت و غيرمعقولي را برايش ميگذارند و از حضور مثبت و موثرش در جامعه جلوگيري مي كنند.
اين عده، خواسته يا ناخواسته، آگاهانه يا نابخردانه تيشه بر ريشه همه تلاشهاي خالصانه و خاضعانه ميزنند و فرصت درك جايگاه و اهميت آن را حتي از خود زن نيز مي گيرند. سبب كينه ميشوند و در نهايت خالق فساد و تباهي. با جبر به پوشش، حجابي بر وظايف زن ميگذارند و به اسم جلوگيري از فساد، به آن دامن مي زنند.
اما از همه جالبتر نتيجه يكساني است كه هر دو گروه دارند و اين مسئله تداعيگر اين نكته است كه نكند هر دو گروه به دنبال يك چيزند؟! آيا استعمار تجددگرا با متدين تحجرگرا دست در يك كاسه دارند؟!
س.كوير