در خفي آتش به جانم ميزني،
در عذا ، از من جدايي ميكني،
در صفا با ديگران شور و سرور،
اين چرا با من كني اي همنفس؟
اين منم ، مرغي درون اﻳن قفس
كه اندر آن جز ماتم و اندوه تو
هيچ كس در بند نيست.
جام من خالي است ، كام ديگران
ميشود لبريز از دستان تو.
يا هدف از من بگير و درد را
عاقبت گر هيچ، جاري مرگ را.
ديدهاي از من رفاقت ، سادگي
مردي و مردانگي ، آزادگي،
من نه از آن دگر ، مغلول تو
تو ولي فارغ ز من اي بيوفا
همنشين ديگري هستي هنوز.
روز مرگم آمدي حتي اگر
دوست ميدارم تو را تا عاقبت،
ور نيايي باز هم از عاشقي
ميسپارم حفظ جانت را به حق ،
قادر هفت آسمان ، آن يكه شاه
تا نگهدارد تو را از هر گزند .
در مرام من اگر اميد هست
تا شب رسوايي غير تو است.
من تلاشم اقتدار خاك توست،
همت من جاوداني نام توست،
آرزويم جستنت از دام كفر،
صبح اميدم طلوع نام توست.
مرگ و مردن در ركابت اي وطن
به ز ماندن در شب تاريك و سرد،
جان من باشد فداي خاك تو
زنده و پاينده باشي اي وطن.
در عذا ، از من جدايي ميكني،
در صفا با ديگران شور و سرور،
اين چرا با من كني اي همنفس؟
اين منم ، مرغي درون اﻳن قفس
كه اندر آن جز ماتم و اندوه تو
هيچ كس در بند نيست.
جام من خالي است ، كام ديگران
ميشود لبريز از دستان تو.
يا هدف از من بگير و درد را
عاقبت گر هيچ، جاري مرگ را.
ديدهاي از من رفاقت ، سادگي
مردي و مردانگي ، آزادگي،
من نه از آن دگر ، مغلول تو
تو ولي فارغ ز من اي بيوفا
همنشين ديگري هستي هنوز.
روز مرگم آمدي حتي اگر
دوست ميدارم تو را تا عاقبت،
ور نيايي باز هم از عاشقي
ميسپارم حفظ جانت را به حق ،
قادر هفت آسمان ، آن يكه شاه
تا نگهدارد تو را از هر گزند .
در مرام من اگر اميد هست
تا شب رسوايي غير تو است.
من تلاشم اقتدار خاك توست،
همت من جاوداني نام توست،
آرزويم جستنت از دام كفر،
صبح اميدم طلوع نام توست.
مرگ و مردن در ركابت اي وطن
به ز ماندن در شب تاريك و سرد،
جان من باشد فداي خاك تو
زنده و پاينده باشي اي وطن.