سفر را دوست مي دارم، سفر را
نياز هر غريب بياثر را،
سراب پيش روي رهگذر را،
سفر را دوست مي دارم، سفر را.
به غربت در گذر روز و شب و ماه،
نه اميدي مرا بود و خبر را،
ندانستم كه فرداها بيامد،
كه هر روزم همه از هيچ پر بود؛
وز اين غربت بجز تنهايي ام را
بجز ترياق روز درهايم،
نه ياري بودم و نه همدمي بود،
نه عهدي بودم و نه دلبري را،
من و تنهايي و دل خستگي ها،
همه با هم مثال يار بوديم،
كه تنها ياور من خلوتم بود.
كه ناگه يادم آمد اين سفر را،
سفر را دوست مي دارم، سفر را.
مرا اميد آمد، شور آمد،
مرا دلدار آمد، يار آمد؛
مرا آمد خبر از روي يارم،
ز خاكم، موطنم، بوي ديارم
نشاط و شادِماني كار من شد،
همه اميد آمد زندگاني،
كنون ديگر نه از دنيا فراري،
نه ديگر خلوتم را دوست دارم،سفر را دوست مي دارم، سفر را!
نياز هر غريب بياثر را،
سراب پيش روي رهگذر را،
سفر را دوست مي دارم، سفر را.
به غربت در گذر روز و شب و ماه،
نه اميدي مرا بود و خبر را،
ندانستم كه فرداها بيامد،
كه هر روزم همه از هيچ پر بود؛
وز اين غربت بجز تنهايي ام را
بجز ترياق روز درهايم،
نه ياري بودم و نه همدمي بود،
نه عهدي بودم و نه دلبري را،
من و تنهايي و دل خستگي ها،
همه با هم مثال يار بوديم،
كه تنها ياور من خلوتم بود.
كه ناگه يادم آمد اين سفر را،
سفر را دوست مي دارم، سفر را.
مرا اميد آمد، شور آمد،
مرا دلدار آمد، يار آمد؛
مرا آمد خبر از روي يارم،
ز خاكم، موطنم، بوي ديارم
نشاط و شادِماني كار من شد،
همه اميد آمد زندگاني،
كنون ديگر نه از دنيا فراري،
نه ديگر خلوتم را دوست دارم،سفر را دوست مي دارم، سفر را!