اي كاش صحرا ، خواستگاه مردمان بود،
آرايش اين مردمان ، رنگ خزان بود،
كوه و درخت و سبزه را ، ابر بهاري
ميشست و هرجا ، تا ابد ، صحرا عيان بود.
اي كاش ، دريا ساحل امن و امان بود،
اندر امان هر ساحل بيمردمان بود،
سيل مصيبت بندري ويران نميكرد،
دريا به كام قايق و آرام جان بود.
اي كاش اشك من ، ز كفر مردمان بود،
اميد نا اميد من ، حرف جهان بود،
اي كاش قايق روي آب بيكران بود،
چشم من از روي زمان اندر امان بود.
اي كاش حزب باد و بيد انديشهام بود،
با درد و رنج اين جهان ، بيگانهام بود،
مستغرق درياچة بيداديام بود.
اي كاش ، قلبم جنسش از دريا نميبود،
اوج نگاهم ، روشن فردا نميبود.
آرايش اين مردمان ، رنگ خزان بود،
كوه و درخت و سبزه را ، ابر بهاري
ميشست و هرجا ، تا ابد ، صحرا عيان بود.
اي كاش ، دريا ساحل امن و امان بود،
اندر امان هر ساحل بيمردمان بود،
سيل مصيبت بندري ويران نميكرد،
دريا به كام قايق و آرام جان بود.
اي كاش اشك من ، ز كفر مردمان بود،
اميد نا اميد من ، حرف جهان بود،
اي كاش قايق روي آب بيكران بود،
چشم من از روي زمان اندر امان بود.
اي كاش حزب باد و بيد انديشهام بود،
با درد و رنج اين جهان ، بيگانهام بود،
مستغرق درياچة بيداديام بود.
اي كاش ، قلبم جنسش از دريا نميبود،
اوج نگاهم ، روشن فردا نميبود.